با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید
به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين
وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد
و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
هنوز رها نشده بودی... داشتی میان گریه و درد جان میدادی ... که صدایم میکردی...تا در تاریکی باغ بهشت دستت را بگیرم... اما من خواب مانده بودم... و صدای عاشق و مهربانت را ...که مرتب با ناله نامم را میخواند نمی شنیدم... تو دستت را بسویم دراز کرده بودی...و من خواب مانده بودم... کنار پیکر بی جانت...جان داده بودم قبل از تو...اما من باز گشتم و ...تو بی من رفتی... حال مانده ام در کنار ...دلتنگیهایت...خاطراتت...عکسهایت...بوی تنت... فقط درد و عذاب میکشم...چه میداند روزگار...که با من چه کرد...که اینگونه دارم جان میدهم ...